تبلیغات اینستاگرام
ads.fileon.ir

معنی daughters

نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 14 شهریور 1398 ساعت 22:13

1. a daughter of france

دخت (یا دختر) فرانسه،(زن) خدمتگزار فرانسه


2. a daughter of iran

ایراندخت،دختر ایران


3. afrasiab's daughter

دختر افراسیاب


4. her daughter is quite a doll

دختر او واقعا جذاب است.


5. his daughter made a good match

دخترش ازدواج خوبی کرد.


6. his daughter never writes or calls

دخترش هرگز نه نامه‌ای می‌نویسد نه تلفن می‌زند.


7. my daughter julie is very photogenic

دخترم جولی خیلی خوش‌عکس است.


8. my daughter julie will take her m. a. comprehensives in may

دخترم جولی امتحانات جامع کارشناسی ارشد خود را در ماه مه خواهد داد.


9. my daughter julie's comps are in may

امتحانات جامع دخترم جولی در ماه مه خواهد بود.


10. my daughter mehri's long fingers

انگشتان کشیده‌ی دخترم مهری


11. his little daughter is a peach

دختر کوچک او خیلی ناز است.


12. his little daughter paddled up to him and kissed him

دختر خردسالش به طرف او تاتی کرد و او را بوسید.


13. is your daughter of school age?

دختر شما به سن مدرسه رسیده است‌؟


14. mother and daughter have the same black eyes

مادر و دختر چشمان سیاه یک جور دارند.


15. the landlord's daughter eloped to tabriz with the gardener

دختر ارباب با باغبان به تبریز فرار کردند.


16. he betrothed his daughter to the stranger

او دختر خود را به نامزدی مرد غریبه درآورد.


17. he contracted his daughter with the son of an old friend

دخترش را به عقد پسر یک دوست قدیمی درآورد.


18. he debauched the daughter of one of the villagers

او دختر یکی از روستاییان را از راه به در کرد.


19. she is my daughter

او دختر من است.


20. do not prostitute thy daughter

(انجیل) دختر خود را به روسپی‌گری واندار.


21. he betrayed the neighbor's daughter

او دختر همسایه را از راه به در کرد.


22. he gave the gardener's daughter false hopes and then dishonored her

با وعده‌های دروغ دختر باغبان را بی‌سیرت کرد.


23. he proposed to my daughter

او از دخترم خواستگاری کرد.


24. he ruined the neighbor's daughter and left the city

دختر همسایه را بی‌سیرت کرد و از شهر رفت.


25. mahmood wedded his neighbor's daughter

محمود دختر همسایه‌اش را گرفت.


26. the marriage of his daughter busted javad completely

ازدواج دخترش جواد را حسابی مفلس کرد.


27. the seduction of his daughter by the neighbor's son

گمراهی دخترش توسط پسر همسایه


28. they feared that their daughter might be on drugs

می‌ترسیدند دخترشان به مواد مخدر معتاد شده باشد.


29. yesterday, he gave his daughter in marriage

دیروز دخترش را شوهر داد.


30. he raped the neighbor's underage daughter

به دختر خردسال همسایه تجاوز کرد.


31. he took liberties with my daughter

او نسبت به دختر من به‌طور ناپسندی خودمانی رفتار کرد.


32. he undid the neighbor's young daughter

او دختر همسایه را سیه روز کرد.


33. his escape with the mayor's daughter made him notorious throughout the region

فرار او با دختر شهردار او را در سرتاسر آن ناحیه انگشت نما کرد.


34. i exulted to see my daughter succeed

از دیدن موفقیت دخترم مشعوف شدم.


35. the marriage of a lord's daughter with a commoner was considered as a disparagement

ازدواج دختر یک لرد با یک فرد عادی باعث حقارت بود.


36. the right man for his daughter

مرد شایسته برای دختر او


37. an open rupture between mother and daughter

شکرآب علنی میان مادر و دختر


38. he left his fortune to his daughter

او ثروت خود را برای دخترش (به ارث) گذاشت.


39. he misinterpreted my praise of his daughter thinking that i was asking to marry her

او تعریف از دخترش را به غلط برداشت کرد و تصور کرد که می‌خواهم از او خواستگاری کنم.


40. her father died and the eldest daughter became the family's sole support

پدرش مرد و دختر ارشد یگانه پشت و پناه خانواده شد.


41. i was overjoyed to see my daughter julie

از دیدن دخترم جولی غرق در سرور شدم.


42. if you want to marry my daughter you must get rid of this ugly mustache!

اگر می‌خواهی دختر مرا بگیری باید این سبیل زشت را بتراشی‌!


43. he asked about my intentions concerning his daughter

او درباره‌ی نقشه‌ی ازدواج من با دخترش پرسش کرد.


44. he had a crush on the neighbor's daughter

او از دختر همسایه خیلی خوشش می‌آمد.


45. he sounded out the parents about marrying their daughter

سعی کرد نظر والدین درباره‌ی ازدواج با دخترشان را بفهمد.


46. she knew no harm would ever befall her daughter

او می‌دانست که هرگز صدمه‌ای به دخترش وارد نخواهد شد.


47. she managed to pass on her estate to her daughter entire

موفق شد که اموال خود را یکجا به دختر خود انتقال بدهد.


48. i had no inkling that he is in love with my daughter

اصلا روحم خبردار نبود که عاشق دخترم است.


49. they drew blood from the mother and gave it to the daughter

از مادر خون گرفتند و به دخترش تزریق کردند.