تبلیغات اینستاگرام
ads.fileon.ir

معنی noisy

نویسنده : سمانه KZ | زمان انتشار : 07 تیر 1400 ساعت 15:49

⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.

94 1535 100 1

معنی: پر سر و صدا، شلوغ، پر صدا، پر اشوب، پر هیاهو، پرجنجال، پر همهمه


معانی دیگر: پرقیل و قال، پرخروش، جلف، توجه انگیز، صدادار (در برابر: بی صدا)

بررسی کلمه noisy

صفت ( adjective )


حالات: noisier, noisiest
مشتقات: noisily (adv.), noisiness (n.)

• (1) تعریف: making a lot of noise.
مترادف: clamorous, loud
متضاد: mute, noiseless, quiet, silent, still
مشابه: rackety


- The children were noisy as they played their game in the kitchen.

[ترجمه ترگمان]

بچه‌ها در حالی که بازی خود را در آشپزخانه بازی می‌کردند، پر سر و صدا بودند


[ترجمه گوگل]

بچه ها در حالی که بازی می کردند در آشپزخانه بازی می کردند


[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

- They have a big, noisy dog that's always barking at night.

[ترجمه Zahra]

آنها یک سگ بزرگ و پر سرو صدا دارند ک همیشه در شب پارس میکند‌...

7|1

[ترجمه ترگمان]

آن‌ها یک سگ بزرگ و پر سر و صدا دارند که همیشه در شب پارس می‌کنند


[ترجمه گوگل]

آنها یک سگ بزرگ و پر سر و صدا که همیشه در شب لرزیدن


[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید • (2) تعریف: full of o ...

واژه noisy در جمله های نمونه

1. a noisy city

شهر پر هیاهو


2. a noisy engine

موتور پر صدا


3. a noisy sweater

پیراهن پشمی جلف


4. my neighbor's noisy party

مهمانی پر سروصدای همسایه‌ی من


5. she has two noisy and disobedient boys

او دو پسر پر سر و صدا و نافرمان دارد.


6. the smelly and noisy exhalations of the locomotive

گازهای خروجی بدبو و پر سروصدای لوکوموتیو


7. the students' merrymaking was noisy and disorganized

شادی و پای‌کوبی دانشجویان پر سر و صدا و بهم ریخته بود.


8. the ride in the motor boat was bumpy and noisy

سواری در قایق موتوری پرتکان و پر صدا بود.


9. Most of the children were noisy and boisterous.

[ترجمه ترگمان]

بیشتر بچه‌ها پر سر و صدا و پر سر و صدا بودند


[ترجمه گوگل]

اکثر کودکان پر سر و صدا بودند


[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Brash noisy journalists were crowding around the ambassador.

[ترجمه ترگمان]خبرنگاران پر سر و صدا در اطراف سفیر جمع شده‌بودند
[ترجمه گوگل ...

مترادف noisy

پر سر و صدا (صفت)

loud , tumultuous , blatant , obstreperous , noisy , piercing , deafening , unquiet , clamorous , vociferous , earsplitting , uproarious

شلوغ (صفت)

tumultuous , busy , disorderly , messy , noisy , unquiet , chock-a-block

پر صدا (صفت)

loud , orotund , noisy , full-mouthed , sonorous , plangent , uproarious

پر اشوب (صفت)

stormy , tumultuous , noisy , squally , pell-mell , hurly-burly , tumultuary

پر هیاهو (صفت)

loud , rackety , obstreperous , noisy , rampageous

پرجنجال (صفت)

noisy , scandalous

پر همهمه (صفت)

tumultuous , noisy , uproarious

معنی عبارات مرتبط با noisy به فارسی

معنی کلمه noisy به انگلیسی

noisy

• loud; bustling; clamorous
• someone or something that is noisy makes a lot of loud or unpleasant noise.
• a place that is noisy is full of loud or unpleasant noise.

noisy person

• one who creates a lot of noise, boisterous person, loud person

noisy را به اشتراک بگذارید

معنی یا پیشنهاد شما

واژه

نام شما

رایانامه

معنی یا پیشنهاد شما


نام نویسی

  |  

ورود

توضیحات دیگر


کلمه : noisy
املای فارسی : نیسی
اشتباه تایپی : دخهسغ
عکس noisy : در گوگل

آیا معنی

noisy

مناسب بود ؟    

    ( امتیاز : 94% )