تبلیغات اینستاگرام
ads.fileon.ir

معنی with

نویسنده : علی بجنوردی | زمان انتشار : 06 آذر 1399 ساعت 22:13

⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.

95 1467 100 1

معنی: با، پیش، بطرف، برخلاف، بوسیله، بعوض، در جهت، در ازاء


معانی دیگر: در جایی یا برای اداره ای کار کردن، از، درباره ی، در مقایسه با، با همان شرایط، به خوبی...، به همان خوبی که، کاملا مثل، همراه، هم عقیده، یکدل، موافق (با)، در حمایت از، به سود، به نفع، از نظر ...، برای ...، از شدت ...، به خاطر ...، دارای، نزد ...، تحت سرپرستی ...، علیرغم، با وجود، در سوی، نسبت به، با درنظر گرفتن، طبق، بنابر، با گذشت ...، بیش، به ...، همراه (با)، پیشوند: دور از، پس - [withdraw]، مخالف، بعو­

بررسی کلمه with

حرف اضافه ( preposition )

• (1) تعریف: in the company of; accompanying.
متضاد: against


- They walked with me.


• (2) تعریف: marked by; having.
متضاد: without


- a woman with a hat


• (3) تعریف: by using.


- She locks the door with a key.

[ترجمه ترگمان]

در را با کلید قفل می‌کند


[ترجمه گوگل]

او درب را با یک کلید قفل می کند


[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

- He won her over with his charm.

[ترجمه ترگمان] اون با جذابیت اون برنده شد
[ترجمه گوگل ...

واژه with در جمله های نمونه

1. with a bloody hand he sways a nation

بادستی خونین بر ملت حکومت می‌کند.


2. with a broad grin

بانیش باز


3. with a clear conscience

با وجدانی آسوده


4. with a clear eye

با چشمی نیک بین


5. with a fictitious name

با یک اسم ساختگی


6. with a flat spoon, he slicked up the surface of the dough

با یک قاشق پهن سطح خمیر را صاف کرد.


7. with a heart brimful of love

با قلبی سرشار از عشق


8. with a heart full of sorrow

با قلبی آکنده از اندوه


9. with a heart replete with gratitude

با قلبی آکنده از امتنان


10. with a knife he picked the cover off the hammer's handle

او با چاقو روکش دسته‌ی چکش را ور آورد.


11. with a lift of her eyebrows

با بالا بردن ابروانش


12. with a little effort

با کمی کوشش


13. with a lopsided vote of 502 to 9

با آرای نا برابر 502 به9


14. with a loud voice

...

مترادف with

با (حرف اضافه)

in , about , with , by , against , together with , cum , mid , per

پیش (حرف اضافه)

to , unto , with , before

بطرف (حرف اضافه)

on , in , into , at , to , unto , toward , with

برخلاف (حرف اضافه)

with , unlike

بوسیله (حرف اضافه)

of , with , by , via , per

بعوض (حرف اضافه)

with , instead of

در جهت (حرف اضافه)

of , with

در ازاء (حرف اضافه)

with

معنی عبارات مرتبط با with به فارسی

بامیل ورغبت

به اکراه، ازروی بی میلی

با موفقیت، با کامیابی

با سخاوت، با گشاده دستی

باحسن نیت، قلبا

با شک و تردید، با بدبینی، با ناباوری، بقیداحتیاط، بااندک تردید

با خشونت، با شدت عمل، بدون ظرافت و ملاحظه کاری

با کمال نخوت و غرور، با خودسری، دیکتاتورمابانه، امرانه، باتحکم، متکبرانه

با احتیاط، با دیرباوری

با صدای ناله، با لحن ناله امیز

ازروی بی پروایی، تند، ناگهان

با شتاب و شدت

1- شدیدا، باشدت، سخت، 2- به طور افراط آمیز، بیش از حد، فراوان، بمنتهادرجه، بینهایت

1- به این قصد که، به این منظور که 2- به این امید که، بمنظور، ازلحاظ، ...

معنی with در دیکشنری تخصصی

with

[ریاضیات] با استفاده از، با، بوسیله ی

[ریاضیات] با چند مثال

[ریاضیات] با در نظر گرفتن

[ریاضیات] نا همعلامت

[ریاضیات] با علامت های مختلف

[زمین شناسی] تابع عرض

[حقوق] با اجازه دادگاه

[حقوق] به طور قطعی (مانع طرح مجدد دعوی یا موضوع)

[حقوق] با حق مراجعه

[ریاضیات] مرجع، نسبت به

[ریاضیات] نسبت به، درباره ی، با رعایت، با ملاحظه

[ریاضیات] سازگار بودن، یکی بودن، متحد بودن

[ریاضیات] نسبت به، پیش، در مقایسه با

[ریاضیات] همچون، همانند

associate with ...

معنی کلمه with به انگلیسی

with

• accompanied by; having (e.g. a quality); by way of; of; in; from; due to; at; against; among; despite
• if one thing or person is with another, they are together in one place.
• if you do something with someone else, you do it together.
• if you fight or argue with someone, you oppose them.
• if you do something with a particular tool or object, you do it using that tool or object.
• you use with when you mention a feature, characteristic, or possession that someone or something has.
• something that is filled or covered with things has those things in it or on it.
• you use with to indicate the manner in which someone does something, or the feeling they have when they do it.
• you also use with to indicate the feeling that makes someone behave in a particular way.
• you can use with to indicate the thing that your statement relates to.
• you can also use with to say that something happens at the same time as something else or as a result of something else.
• you use with to introduce a factor that affects something and so is relevant to what you are saying.
• someone with a particular illness is suffering from that illness.

with a bad grace

• ungraciously; in a forced or reluctant way

with a burst of passion

• in a fit of anger; in a moment of lust

with a free hand

• generously, liberally

with a good grace

• graciously, courteously; in a proper manner

with a grain of salt

• skeptically, questioningly; with reservations (e.g., "take your friend's advice with a grain of salt")

with a high hand

• in force; with power; triumphantly

with a smile

• while smi ...

with را به اشتراک بگذارید

معنی یا پیشنهاد شما

واژه

نام شما

رایانامه

معنی یا پیشنهاد شما


نام نویسی

  |  

ورود

توضیحات دیگر


کلمه : with
املای فارسی : وید
اشتباه تایپی : صهفا
عکس with : در گوگل

آیا معنی

with

مناسب بود ؟    

    ( امتیاز : 95% )