معنی board به فارسی
نویسنده : محمد پارسایی | زمان انتشار : 18 دی 1399 ساعت 11:40
[اسم]
/bɔrd/
قابل شمارش
1 تخته صفحه
مترادف و متضاد panel plank
1.Copy the sentences from the board.
1. جملات را از روی تخته رونویسی کنید.
2.He had ripped up the carpet, leaving only the bare boards.
2. او فرش را کنده بود و فقط تختههای بدون پوشش را باقی گذاشته بود.
3.Loose boards creaked as I walked on them.
3. تختههای شل [لق] غژغژ کردند وقتی که از رویشان راه رفتم.
I'll write it up on the board.
من آن را روی تخته خواهم نوشتم.
A few children were jumping off the diving board.
چندین کودک داشتند از آن تخته شیرجه میپریدند.
کاربرد واژه board به معنای تخته
واژه board به معنای تخته یا صفحه به قطعهای صاف و مسطح از چوب یا هر ماده سخت دیگری گفته میشود که برای اهداف مختلف استفاده میشود. این واژه بیشتر اوقات در انگلیسی در ترکیب با واژهای دیگر استفاده میشود. مثال:
"a blackboard" (یک تختهسیاه)
"a chessboard" (صفحه شطرنج)
"?Can you bring your chess board when you come over" (میتوانی وقتی آمدی صفحه شطرنجت را هم بیاوری؟)
There is a list of names on the board.
فهرستی از اسامی روی تابلو است [فهرستی از اسامی به تابلو زده شدهاست].
I’ve put a list of names up on the notice board.
من فهرستی از اسامی را روی تابلوی اعلانات زدهام.
3 هیئت کمیته، هیئتمدیره، هیئترئیسه
مترادف و متضاد cabinet committee panel individual
The county board of education has decided to cancel high school gymnastics and golf programs.
کمیته آموزش و پرورش بخش تصمیم گرفته است که برنامههای ژیمناستیک و گلف دبیرستان را لغو کند.
She started in the firm after college and now she's a board member.
او بعد از دانشگاه کارش را در شرکت شروع کرد و حالا عضو هیئتمدیره است.
She has a seat on the board of directors.
او در هیئتمدیره جایگاهی دارد [او عضو هیئتمدیره است].
Several members of the board became millionaires overnight.
چندین عضو هیئتمدیره یکشبه میلیونر شدند.
کاربرد واژه board به معنای هیئتمدیره
واژه board به گروهی از افراد اطلاق میشود که قدرت تصمیمگیری و کنترل شرکت، اداره یا وزارتخانهای را دارند. در انگلیسی این واژه هم با فعل مفرد و هم با فعل جمع بهکار میرود. مثلا:
".The board is unhappy about falling sales" (هیئتمدیره از کاهش فروش ناراضی است.)
".The board are unhappy about falling sales" (هیئتمدیره از کاهش فروش ناراضی هستند.)
4 وعده غذایی (هتل و ...) غذا
مترادف و متضاد food meals
1. Her tuition includes room and board.
1. شهریه او شامل اتاق و وعده غذایی [جا و غذا] میشود.
2. How much do they charge for room and board?
2. آنها چقدر برای اتاق و وعده غذایی پول میگیرند؟
He pays $90 a board and lodging.
او برای یک وعده غذا و جا، 90 دلار میپردازد.
کاربرد واژه board به معنای وعده غذایی
واژه board به وعدههای غذایی گفته میشود که وقتی در هتل، مسافرخانه و ... اقامت دارید برای شما تدارک دیده میشود. مثال:
"?How much do they charge for room and board" (آنها چقدر برای اتاق و وعده غذایی پول میگیرند؟)
[فعل]
/bɔrd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: boarded] [گذشته: boarded] [گذشته کامل: boarded]
5 سوار (هواپیما و...) شدن
formal
مترادف و متضاد catch climb on enter get on disembark get off leave
1. Passengers are waiting to board.
1. مسافران آماده سوار شدن هستند.
2. She boarded a train for Philadelphia.
2. او سوار قطاری به فیلادلفیا شد.
3. We all boarded the train.
3. همگی سوار قطار شدیم.
کاربرد فعل board به معنای سوار شدن
فعل board به معنای سوار شدن، به عمل وارد شدن به وسایل نقلیهای از قبیل کشتی، قطار، هواپیما، اتوبوس و... گفته میشود. این فعل نسبتاً کاربرد رسمی دارد. مثال:
6 آماده سوارکردن مسافران بودن مسافر سوار کردن
مترادف و متضاد be ready for passengers to get on
1.Flight BA193 for Paris is now boarding at Gate 37.
1. پرواز بی ای 193 به مقصد پاریس، هماکنون، در گیت 37 آماده سوارکردن مسافران است.
کاربرد فعل board به معنای آماده سوارکردن مسافران بودن/مسافر سوار کردن
فعل board در این مفهوم به معنای "آماده سوار کردن مسافران بودن" یا "مسافر سوار کردن" است. مثال:
".Flight BA193 for Paris is now boarding at Gate 37" (پرواز بی ای 193 به مقصد پاریس، هماکنون، در گیت 37 آماده سوارکردن مسافران است.)
7 اقامت داشتن (و وعده غذایی دریافت کردن) ماندن
مترادف و متضاد live lodge reside
He boarded at his aunt's house until he found a place of his own.
او در خانه عمهاش اقامت داشت تا برای خودش یک جایی [خانهای] پیدا کرد.
1. She always had one or two students boarding with her.
1. همیشه یک یا دو دانشجو پیش او میمانند.
2. They boarded for a while with Ruby.
2. آنها برای مدتی با "روبی" اقامت داشتند.