تبلیغات اینستاگرام
ads.fileon.ir

ترجمة suggested

نویسنده : علی بجنوردی | زمان انتشار : 28 اردیبهشت 1398 ساعت 14:20

1. suggest [فعل گذرا]

1. پیشنهاد کردن

گذشته: suggested,   گذشته کامل: suggested,  
مترادف:   advise propose recommend

1. Hesuggested having themeetingathishouse.

1. او پیشنهاد کرد جلسه در خانه او انجام شود.

2. I suggestthatweasksomeonefordirections.

2. من پیشنهاد می‌کنم که ما از کسی مسیر را بپرسیم.

3. Liz suggestedthat I trytheshoponMillRoad.

3. "لیز" پیشنهاد کرد که من مغازه (واقع) در خیابان "میل رود" را امتحان کنم.

2. suggest [فعل گذرا]

2. حاکی بودن از خبر دادن از

گذشته: suggested,   گذشته کامل: suggested,  
مترادف:   convey express hint indicate

1. Somethingaboutwhathesaidsuggestedthathe wasn't happy.

1. حرفی که او زد چیزی داشت که خبر داد او خوشحال نیست.

2. There's noabsoluteproof, butalltheevidence suggests he's guilty.

2. هیچ مدرک قطعی وجود ندارد اما تمام شواهد حاکی از آن است که او گناهکار است.