معنی once
نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 22 دی 1400 ساعت 09:53
⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید. |
99 1536 100 1
معنی: یکبار دیگر، سابقا، یک مرتبه، فقط یکبار، یکوقتی
معانی دیگر: یک دفعه، هرگاه، هرگز، اصلا، قبلا، پیشترها، یک روزی، یک مرحله، یک درجه، یک نسل، همینکه، به مجردی که، به محض اینکه، وقتی که، تا، قبلی، پیشین
بررسی کلمه once
قید ( adverb )
• (1) تعریف: at one time in the past; formerly.
- She was once a teacher.
[ترجمه امیر]
او قبلا یک بار معلم شده بود
46|26
[ترجمه دانیال قدیری]
اوتا به حال یک بار معلم شده است
16|36
[ترجمه مرتضی]
یک زمانی معلم بود
17|23
[ترجمه سیامک]
او زمانی یک معلم بود.
...
واژه once در جمله های نمونه
1. once (when i was) in a public bath, a fragrant soil . . .
گلی خوشبوی در حمام روزی . . .
2. once a day
روزی یکبار
3. once a year, she condescended to visit his slum-dwelling parents
او سالی یک بار با فیس و افاده سراغ والدین کوخ نشینش میرفت.
4. once aboard, they started walking on the ship's deck
پس از سوار شدن،شروع به راه رفتن روی عرشهی کشتی کردند.
5. once again germany flexed its military muscles
یک بار دیگر آلمان قدرت نظامی خود را نمایش داد.
6. once again long skirts are catching on
یک بار دیگر دامن بلند دارد متداول میشود.
7. once again our paths crossed
یک بار دیگر سر و کارمان با هم افتاد.
8. once again spring will come and flowers will bloom
باز هم بهار خواهد آمد و گلها خواهند شکفت.
9. once again the indian tribes were up
یک بار دیگر قبایل سرخپوست دست به شورش زدند.
10. once again the phantom of war raised its head
دوباره هیولای جنگ سر برافراشت.
11. once again the spring will embalm the woods and fields
بار دیگر بهار جنگل و دشتها را خوشبو خواهد کرد.
12. once again winter m ...
مترادف once
یکبار دیگر (قید)
again , once
سابقا (قید)
before , heretofore , whilom , once , formerly , erstwhile , erst , previously , sometime
یک مرتبه (قید)
once , right away , en masse , straight off , out of hand , holus-bolus
فقط یکبار (قید)
once
یکوقتی (قید)
once , sometime
معنی عبارات مرتبط با once به فارسی
(یکبار دزد، همیشه دزد) یک خطا موجب خطاهای دیگر می شود
یک بار دیگر، باز، باز هم
بطور قطعی
گاه و بیگاه، گهگاه، هر چند وقت یک بار
مارگزیده ازریسمان سیاه وسفیدمی ترسد
مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد
عقیده ای که یک وقت متداول بود
به طور قطع، قاطعانه، بی چون و چرا، بطور قطعی، قطعا، بطور اول و آخری
تقریبا هرگز، بندرت، گاه گاهی
گاهی
هر چند وقت یک بار، گهگاه، گاهی، بندرت، ندره، اتفاقاع
یکبار، یک مرتبه
یک بار دیگر، دوباره، بار دیگر
(عامیانه) بررسی نهایی و سریع، مرور، نظراجمالی
...
معنی once در دیکشنری تخصصی
once
[ریاضیات] زمانی که، یکبار، همین که
[ریاضیات] مجدد، بار دیگر
[خاک شناسی] خاک ورزی یکباره
[ریاضیات] فورا، مستقیما
معنی کلمه once به انگلیسی
once
• one time; at one point in time; in the past
• at the moment that, if ever
• one time, single occurrence
• if something happens once, it happens one time only, or one time within a particular period of time.
• if something was once true, it was true at some time in the past, but is no longer true.
• if something happens once another thing has happened, it happens immediately afterwards.
• if you do something at once, you do it immediately.
• if several things happen at once or all at once, they all happen at the same time.
• if something happens once again or once more, it happens again.
• if you have done something once or twice, you have done it before, but not very often.
• if something happens once in a while, it happens occasionally.
• if you say that something happened for once, you are emphasizing that it does not usually happen.
• if something happens once and for all, it happens completely or finally.
• once upon a time is used to indicate that something happened or existed a long time ago; used especially at the beginning of children's stories.
once a month
• one time every month
once a week
• one time each week, once every 7 days
once again
• another time, once more
once and again
• repeatedly, over and over
once and for all
• finally and forever
once bitten twice shy
• one who has been hurt in the past will be doubly careful in the future
once for all
• for now and forever, once for all times
once in a blue moon
• infrequently, not often, once in a while
once in a lif ...
once را به اشتراک بگذارید
معنی یا پیشنهاد شما
واژه
نام شما
رایانامه
معنی یا پیشنهاد شما
|
توضیحات دیگر
کلمه : once
املای فارسی : انس
اشتباه تایپی : خدزث
عکس once : در گوگل
آیا معنی
once
مناسب بود ؟
( امتیاز : 99% )