معنی happen
نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 28 آبان 1399 ساعت 12:22
⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید. |
94 1457 100 1
معنی: رخ دادن، شدن، صورت گرفتن، روی دادن، اتفاق افتادن، واقع شدن، تصادفا برخورد کردن، پیشامدکردن، ناگهان رخ دادن، رخ دادن، اتفاق افتادن
معانی دیگر: به وقوع پیوستن، حادث شدن، (برحسب اتفاق) روی دادن، (با: along یا by یا in وغیره) اتفاقا آمدن یا رفتن، ر دادن اتفاق افتادن
بررسی کلمه happen
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: happens, happening, happened
• (1) تعریف: to take place; occur.
• مترادف: come to pass, fall, occur, pass, take place
• مشابه: arise, be, befall, betide, come, ensue, eventuate, give, transpire
- Many accidents have happened at this street corner.
[ترجمه ستاره]
تصادفات رانندگی زیادی در این کنج خیابان رخ داده است
3|1
[ترجمه ترگمان]
حوادث بسیاری در این گوشه خیابان رخ دادهاست
[ترجمه گوگل]
بسیاری از حوادث در این گوشه خیابان اتفاق افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We can't predict what will happen in our lives.
[ترجمه ترگمان]
ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که در زندگی ما چه اتفاقی خواهد افتاد
[ترجمه گوگل]
ما نمی توانیم پیش بینی کنیم چه اتفاقی در زندگی ما رخ خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You broke your leg? When did that happen?
...
واژه happen در جمله های نمونه
1. happen on (or upon)
اتفاقا ملاقات کردن یا پیدا کردن
2. happen to
قسمت (کسی) بودن،به سر کسی آمدن،(برای کسی) رخ دادن،اتفاقا بودن
3. earthquakes rarely happen in that country
در آن کشور زلزله بندرت روی میدهد.
4. it didn't happen of itself
آن خود به خود اتفاق نیافتاد.
5. what will happen if i don't go?
اگر نروم چه خواهد شد؟
6. about to happen
در شرف وقوع
7. in this region earthquakes happen with extreme rarity
در این سرزمین زلزله بسیار به ندرت رخ میدهد.
8. nobody knows what will happen
هیچکس نمیداند چه روی خواهد داد.
9. nobody knows what will happen when he goes west
هیچکس نمیداند پس از مرگ او چه اتفاق خواهد افتاد.
10. bank on something to happen
انتظار وقوع چیزی را داشتن
11. i have no conception of what will happen
تصوری از آنچه که روی خواهد داد ندارم.
12. i was hoping that no passerby would happen along the alley
امیدوار بودم که اتفاقا سر و کله رهگذری در کوچه پیدا نشود.
...
مترادف happen
رخ دادن (فعل)
pass , arise , occur , happen , befall , outcrop , turn up , bechance , fall out
شدن (فعل)
leave , be , go , grow , happen , become
صورت گرفتن (فعل)
happen , be accomplished , take place
روی دادن (فعل)
go , happen , befall , bechance , betide , hap , transpire
اتفاق افتادن (فعل)
give , chance , occur , happen , befall , betide , hap , fall out , come to pass , come about , tide
واقع شدن (فعل)
occur , happen , lie , situate
تصادفا برخورد کردن (فعل)
happen
پیشامدکردن (فعل)
happen
ناگهان رخ دادن (فعل)
happen
رخ دادن، اتفاق افتادن (فعل)
happen
معنی عبارات مرتبط با happen به فارسی
اتفاقا ملاقات کردن یا پیدا کردن
قسمت (کسی) بودن، به سر کسی آمدن، (برای کسی) رخ دادن، اتفاقا بودن
در شرف وقوع
جلوی سوانح را نمی شود گرفت
انتظار وقوع چیزی را داشتن
معنی کلمه happen به انگلیسی
happen
• occur, take place
• when something happens, it occurs or is done without being planned.
• when something happens to you, it takes place and affects you.
• if you happen to do something, you do it by chance.
• you say `as it happens' before a statement in order to introduce a new fact.
• see also happening.
anything might happen
• anything is possible, anything could be
bound to happen
• expected to happen, should occur, must occur
it is not likely to happen
• it probably will not happen
happen را به اشتراک بگذارید
معنی یا پیشنهاد شما
واژه
نام شما
رایانامه
معنی یا پیشنهاد شما
|
توضیحات دیگر
کلمه : happen
املای فارسی : هپپن
اشتباه تایپی : اشححثد
عکس happen : در گوگل
آیا معنی
happen
مناسب بود ؟
( امتیاز : 94% )