معنی comfortable به فارسی
⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
97
1466
100
1
/ˈkəmfərtəbl̩//ˈkʌmftəbl̩/معنی: راحتمعانی دیگر: آسوده، آرامبخش، مهنا، کافی، مکفی، رضایتبخش، آسودبخش، در راحتی، در آسایش، مرفه، راضی، بی دردسر
بررسی کلمه comfortableصفت ( adjective )مشتقات: comfortably (adv.)• (1) تعریف: having a feeling of well-being or bodily ease.• مترادف: content, relaxed, untroubled• متضاد: embarrassed, ill at ease, uncomfortable, uneasy• مشابه: at ease, easy, in clover, peaceful, tranquil, well-off, well-to-do- He is comfortable only with his friends. [ترجمه parastoo] او فقط با دوستان خود راحت است39|7 [ترجمه ترگمان] فقط با دوستانش راحت است [ترجمه گوگل] او فقط با دوستانش...
تاریخ 12 آذر 1399