⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید. |
94 1524 100 1
/ˈbɪziˌbɑːdi/ /ˈbɪzɪbɒdi/ |
معنی: فضول، ادم فضول، نخود همهاش
معانی دیگر: نخود هر آش، مداخله جوی، همه کاره، پرکاری، اشتغال
بررسی کلمه busybody
اسم ( noun )
حالات: busybodies
• : تعریف: someone who continually interferes in or inquires about other people's affairs.
• مترادف: blabbermouth, gossip, interferer, meddler, Nosy Parker, prier, rumormonger, snoop, talker
• مشابه: informer, spy, tattler, tattletale, telltale
واژه busybody در جمله های نمونه
1. He's an interfering old busybody - who I go out with is none of his business!
[ترجمه ترگمان]
فضول فضول مزاحم است - کسی که من با او بیرون میرم هیچ ربطی به کارش نداره!
[ترجمه گوگل]
او یک بوسچۀ قدیمی تداخلی است - که من بیرون نمی روم هیچ یک از کارهای او نیست!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Some interfering busybody had rung the police.
[ترجمه علی کریمی]
چندتا فضول مزاحم به پلیس زنگ زده بودند
2|0
[ترجمه ترگمان]
یک نفر فضول مزاحم پلیس شده بود
[ترجمه گوگل]
بعضی از بقیه تداخل ها به پلیس رسیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She's an interfering old busybody!
[ترجمه علی کریمی] او یک مزاحم فضول است0|0
[ترجمه ترگمان]فضول پیر مزاحم است! ...
مترادف busybody
فضول (اسم)
bur , pragmatic , blab , voyeur , pry , nosy , prier , intruder , blabber , busybody , tamperer , meddler , obtruder
ادم فضول (اسم)
busybody , marplot , quidnunc
نخود همهاش (اسم)
busybody
معنی کلمه busybody به انگلیسی
busybody
• nosy person, one who involves himself in other people's affairs
• if you call someone a busybody, you mean that they interfere in other people's affairs.
busybody را به اشتراک بگذارید
معنی یا پیشنهاد شما
واژه
نام شما
رایانامه
معنی یا پیشنهاد شما
|
توضیحات دیگر
کلمه : busybody
املای فارسی : بوسیبدی
اشتباه تایپی : ذعسغذخیغ
عکس busybody : در گوگل
آیا معنی
busybody
مناسب بود ؟
( امتیاز : 94% )