1 از عرض (به) آن طرف، بهسمت، از این سو به آن سو
مترادف و متضاد over to the other side of
1. It's too wide. We can't swim across.
1. خیلی پهن [عریض] است. نمیتوانیم از عرض آن شنا کنیم [نمیتوانیم به آن طرف شنا کنیم].
2. When I reached the river, I simply swam across.
2. وقتی به رودخانه رسیدم، بهآسانی از عرض آن شنا کردم.
1. There was a woman sitting across from me on the train.
1. زنی در قطار روبهروی من نشسته بود.
2. There's a school just across from our house.
2. یک مدرسه درست روبهروی [آن طرف] خانه ما هست.
When my name was called, he looked across at me
وقتی اسم من صدا زده شد، او بهسمت من نگاه کرد.
He walked across to where I was sitting.
او بهسمت جایی که من ایستاده بودم، حرکت کرد.