موضوعات وبسایت : تبلیغات
سوالات ICDL
آموزش امنیت اینستاگرام

معنی exchange به فارسی

معنی exchange به فارسی

نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 25 آبان 1399 ساعت 11:39

آموزش امنیت اینستاگرام
سوالات ICDL

⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.

94 1452 100 1

/ɪksˈtʃeɪndʒ/

/ɪksˈtʃeɪndʒ/


معنی: عوض، مبادله، تسعیر، تبادل، اسعار، ردو بدل کننده، ردوبدل ارز، صرافخانه، جای معاملات ارزی و سهامی، تعویض، صرافی، معاوضه، بورس، مبادله کردن، عوض کردن، تسعیر یافتن


معانی دیگر: تبادل کردن، بده و بگیر کردن، دادن و ستاندن، ردوبدل کردن، چفته کردن، پایا پای کردن، تاخت زدن، معاوضه کردن، جابه جا کردن، در مقابل دادن، (اقتصاد و بانکداری) تسعیر کردن، نرخ گذاری کردن، هم ارز کردن، صرافی کردن، گیر و ده، دادوستد، تعویض پابه پایی، دگش، آلش، گهولش، تبدیل، محل مبادله، پایاپایگاه، چفته گاه، بازار، (بازرگانی و بانکداری) تسعیر، هم ارز سازی، بهاگذاری، وابسته به بورس سهام، پایاپای گاهی، مورد مبادله، جنس پایاپای، کالای چفته، چیز مورد گیروداد، مرکز تلفن، تلفنخانه، رجوع شود به: bill of exchange، تبادلی، پایاپایی، گیرودادی، دادوستدی، عو­ کردن

بررسی کلمه exchange

فعل گذرا ( transitive verb )


حالات: exchanges, exchanging, exchanged

• (1) تعریف: to give or receive (one thing) for another; trade; swap.
مترادف: reciprocate, return, swap, trade
مشابه: bargain, barter, change, commute, convert, give, interchange, redeem, requite, shift, substitute, switch


- He exchanged his car for his friend's motorcycle.

[ترجمه _ihwasti]

او ماشین خود را با موتورسیکلت دوستش عوض کرد

106|26

[ترجمه امیر محمد قدس]

او ماشینش را با موتور سیکلت دوستش معاوضه کرد

54|21

[ترجمه امیر محمد قدس]

او ماشینش را برای موتور سیکلت دوستش معاوضه کرد

47|27

[ترجمه پارسل]

او ماشین خود را با موتورسیکلت دوست خود عوض کرد

3 ...

واژه exchange در جمله های نمونه

1. exchange of goods

مبادله‌ی کالا


2. exchange of prisoners of war

مبادله‌ی اسیران جنگی


3. exchange blows

کتک کاری کردن،ضربه رد و بدل کردن


4. exchange contracts

قرارداد بستن،(رسما) پیمان مبادله کردن


5. an exchange broker

دلال بازار سهام


6. commodities exchange

محل دادوستد کالا


7. gene exchange

مبادله‌ی ژنی


8. isotopic exchange

(فیزیک) جابجایی ایزوتوپی


9. the exchange of his mother's cow for a handful of beans

معاوضه‌ی گاو مادرش با یک مشت لوبیا


10. the exchange of prisoners of war

مبادله‌ی اسیران جنگ


11. the exchange of tears for smiles

تبدیل اشک به لبخند


12. to exchange courtesies

تعارف رد و بدل کردن


13. to exchange gifts

هدیه دادن و هدیه گرفتن


14. to exchange one's honor for money

شرافت خود را در مق ...

مترادف exchange

عوض (اسم)

substitute , exchange , change , shift , compensation , recompense , reparation , reward , quid pro quo , surrogate , succedaneum , stand-in

مبادله (اسم)

exchange , change , truck , interchange , swapping , trade in , truckage

تسعیر (اسم)

exchange , conversion

تبادل (اسم)

exchange

اسعار (اسم)

exchange

ردو بدل کننده (اسم)

exchange

ردوبدل ارز (اسم)

exchange

صرافخانه (اسم)

exchange

جای معاملات ارزی و سهامی (اسم)

exchange

تعویض (اسم)

adjournment , substitute , replacement , exchange , substitution , switch , shift , turnover , quid pro quo , refill , substituend , substituent , switchover

صرافی (اسم)

exchange , agiotage , bourse

معاوضه (اسم)

exchange , barter

بورس (اسم)

exchange , bourse , burse

مبادله کردن (فعل)

exchange , intercommunicate , swap , trade , chaffer , dicker , interchange , trade off

عوض کردن (فعل)

exchange , change , alter , vary , remodel , replace , swap

تسعیر یافتن (فعل)

exchange

معنی عبارات مرتبط با exchange به فارسی

کتک کاری کردن، ضربه رد و بدل کردن

میانگیری معاوضه ای

قرارداد بستن، (رسما) پیمان مبادله کردن

چیزی که عوض داره گله نداره

نرخ ارز، نرخ تبدیل ارز، نرخ برابری، مظنه ء ارز

ثبات معاوضه ای

بنگاه معاوضه

جورکردن معاوضه ای

دانشجوی مبادله ای، دانشجوی گیرودادی

رد و بدل کننده خودکار

(ارتش امریکا) فروشگاه ارتشی، فروشگاه پادگان

برات، حواله یا برات کتبی غیر مشروط

رد و بدل کننده شعبه ای

کمیسیون ارز

...

معنی exchange در دیکشنری تخصصی

[حسابداری] مبادله
[برق و الکترونیک] مبادله ، معاوضه
[صنعت] مبادله ، معامله ، داد و ستد کردن
[حقوق] معاوضه کردن، مبادله، تسعیر کردن، تعویض، تبادل، بورس، اصرافی
[نساجی] مبادله کردن - تبادل
[ریاضیات] عوض کردن، معادله، معاوضه

[عمران و معماری] اسیدیته تبادلی - اسیدیته قابل تبادل
[زمین شناسی] اسیدیته مبادله ای
[خاک شناسی] اسیدیته تبادلی

[کامپیوتر] زنجیره ای کردن داده .

[زمین شناسی] ظرفیت تبادل مقدار کمیِ بار سطحی یک ماده که به معادل های یونهای قابل تبادل بر واحد وزن جامد گزارش می شود. نیز ببینید: تبادل یونی.
[خاک شناسی] گنجایش تبادل

[زمین شناسی] تبادل کاتیونی جابجایی پیوند کاتیون در سطح یک جامد، همانند بسته های کانی های رسی آلومینوسیلیکاته، با یک کاتیون در محلول

[عمران و معماری] ضریب تبادل

[زمین شناسی] ضریب تبادل (austausch)

[عمران و معماری] مجتمع تبادلی

[زمین شناسی] مولفه تبادل عامل تبادل،عملگر تبادل.

[ریاضیات] ک ...

معنی کلمه exchange به انگلیسی

exchange

• conversion; stock market; trade, barter, act of giving something in return for something else
• give one thing in return for another, replace one thing with another, trade, barter
• if people exchange things, they give them to each other at the same time. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...an exchange of information. they signed a two-year cultural exchange agreement.
• if you exchange one thing for another, you replace the first thing with the second.
• if someone carries out something in exchange or in exchange for something else, they do one thing in return for another thing.
• an exchange is a brief conversation; a formal use.
• an exchange is an event during a war when armies or nations use weapons against each other; a military use.
• see also stock exchange, telephone exchange.

exchange blows

• strike on another, fight, brawl

exchange broker

• financial agent or intermediary dealing with the stock market

exchange commission

• fee charged for changing money from one currency to another

exchange differentials

• differences between currency exchange rates

exchange greetings

• say hello, greet one another

exchange money

• change one form of currency for another

exchange of delegations

• interchanging of foreign representatives

exchange of letters

• correspondence, reciprocal sending of letters

exchange of population

• substitution of one population with another

exchange of prisoners

• reciprocal fre ...

exchange را به اشتراک بگذارید

معنی یا پیشنهاد شما

واژه

نام شما

رایانامه

معنی یا پیشنهاد شما


نام نویسی

  |  

ورود

توضیحات دیگر


کلمه : exchange
املای فارسی : اکسچنج
اشتباه تایپی : ثطزاشدلث
عکس exchange : در گوگل

آیا معنی

exchange

مناسب بود ؟    

    ( امتیاز : 94% )

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر