معنی many
⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
99
1457
100
1
معنی: گروه، بسیاری، متعدد، چندین، فراوان، بسیار، زیاد، چندین، بسا، خیلیمعانی دیگر: (چیزهای شمردنی) بسیار، شمار زیاد، (پس از: as یا too) شمار نسبتا زیاد، بیش از حد، به قدری که، جمعیت، جمعی از مردم، عامه، عوام الناس
بررسی کلمه manyصفت ( adjective )حالات: more, most• (1) تعریف: a large number of.• مترادف: multitudinous, myriad, numerous, various• متضاد: few• مشابه: abundant, copious, countless, innumerable, manifold, multifarious, plentiful, profuse, sundry- The mansion has many rooms. [ترجمه Mohaddese ebrahimzadeh] این عمارت اتاق های زیادی دارد.0|3 [ترجمه ترگمان] عمارت...
تاریخ 26 آبان 1399