معنی adopt به فارسی
⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.
96
1534
100
1
معنی: فرا گرفتن، قبول کردن، اقتباس کردن، اتخاذ کردن، تعمید دادن، نام گذاردن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتنمعانی دیگر: به فرزندی (فرزند خواندگی) پذیرفتن، اختیار کردن، انتخاب کردن، تصویب کردن، نام گذاردن هنگام تعمید
بررسی کلمه adoptفعل گذرا ( transitive verb )حالات: adopts, adopting, adoptedمشتقات: adoptable (adj.), adopter (n.)• (1) تعریف: to take on as one's own (a manner, style, or point of view).• مترادف: appropriate, assume• متضاد: discard, reject, repudiate• مشابه: accept, acquire, affect, arrogate, borrow, embrace, espouse, strike, take, wear- To disguise...
تاریخ 30 دی 1399