⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید. |
96 1534 100 1
معنی: فرا گرفتن، قبول کردن، اقتباس کردن، اتخاذ کردن، تعمید دادن، نام گذاردن، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن
معانی دیگر: به فرزندی (فرزند خواندگی) پذیرفتن، اختیار کردن، انتخاب کردن، تصویب کردن، نام گذاردن هنگام تعمید
بررسی کلمه adopt
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: adopts, adopting, adopted
مشتقات: adoptable (adj.), adopter (n.)
• (1) تعریف: to take on as one's own (a manner, style, or point of view).
• مترادف: appropriate, assume
• متضاد: discard, reject, repudiate
• مشابه: accept, acquire, affect, arrogate, borrow, embrace, espouse, strike, take, wear
- To disguise his hurt feelings, he adopted an air of indifference.
[ترجمه A.A]
برای پنهان کردن احساسات جریحه دارش چهره بی تفاوتی به خود گرفت
20|2
[ترجمه ترگمان]
برای اینکه احساسات جریحهدار شده خود را پنهان کند قیافه بیاعتنایی به خود گرفت
[ترجمه گوگل]
او احساسات غلط خود را به مخفی كردن احساسات ناخوشایند تبدیل كرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Older children tend to adopt the manners of their peer group.
[ترجمه A.A] بچه های بزرگتر تمایل دارند رفتارهای گروه همسالان خود را یاد بگیرن6|1
...
واژه adopt در جمله های نمونه
1. We urge you to adopt all necessary measures to guarantee people's safety.
[ترجمه ترگمان]
ما از شما میخواهیم که تمام اقدامهای لازم برای تضمین امنیت مردم را انجام دهید
[ترجمه گوگل]
ما از شما می خواهیم همه اقدامات لازم را برای تضمین امنیت مردم انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We couldn't adopt a child, so we decided to foster.
[ترجمه Diana]
ما نمیتوانیم بچه دار شویم،به خاطر همین تصمیم گرفتیم تا یکی را به فرزندی قبول کنیم.
9|29
[ترجمه پیمان]
ما نمیتوانستیم بچه ای را به فرزندی قبول کنیم،بنابراین تصمیم گرفتیم از یک بچه در خانه مراقبت کنیم (بدون اینکه آنرا به فرزندی بپذیریم)
16|3
[ترجمه مریم]
ما نمیتوانستیم بچه ای را به فرزندی قبول کنیم، بنابراین تصمیم گرفتیم سرپرست و قیم باشیم.
4|4 ...
مترادف adopt
فرا گرفتن (فعل)
absorb , learn , engulf , adopt , comprehend , envelop , study , surround , ingurgitate , insphere
قبول کردن (فعل)
pass , adopt , accept , matriculate , accord , entertain
اقتباس کردن (فعل)
adopt , adapt , extract , borrow
اتخاذ کردن (فعل)
adopt , pursue
تعمید دادن (فعل)
dip , adopt , baptize , christen
نام گذاردن (فعل)
adopt
در میان خود پذیرفتن (فعل)
adopt , affiliate
به فرزندی پذیرفتن (فعل)
adopt , affiliate
معنی adopt در دیکشنری تخصصی
[صنعت] قبول کردن ، اتخاذ کردن ، گرفتن ، وفق دادن
[حقوق] پذیرفتن، اتخاذ کردن، اختیار کردن، تصویب کردن، به فرزندی پذیرفتن
[ریاضیات] اتخاذ کردن
معنی کلمه adopt به انگلیسی
adopt
• form a relationship with another person (as in to take a child as one's own); choose to make one's own (of an idea, name, etc.)
• if you adopt an attitude, plan, or course of action, you begin to have it or carry it out.
• if you adopt someone else's child, you take it into your own family and make it legally your own.
• if you adopt a country or name, you choose it to be your own.
adopt a decision
• decide, make a decision, make a choice
adopt a resolution
• adopt a decision, adopt a ruling
adopt another course of action
• take another mode of action
adopt را به اشتراک بگذارید
معنی یا پیشنهاد شما
واژه
نام شما
رایانامه
معنی یا پیشنهاد شما
|
توضیحات دیگر
کلمه : adopt
املای فارسی : اداپت
اشتباه تایپی : شیخحف
عکس adopt : در گوگل
آیا معنی
adopt
مناسب بود ؟
( امتیاز : 96% )