⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید. |
94 1522 100 1
معنی: شیک، متداول، خوش لباس، شیک و مد، مطابق مد روز، مد روز
معانی دیگر: باب، رسم، رایج، وابسته به مد، مدگرایانه، مدپرستانه، پیرو باب روز، شیک پوش، خوش سلیقه
بررسی کلمه fashionable
صفت ( adjective )
مشتقات: fashionably (adv.), fashionableness (n.)
• (1) تعریف: conforming to current trends or styles.
• مترادف: au courant, current, faddish, hot, in, stylish, trendy, up-to-date
• متضاد: dated, dowdy, frumpy, outdated, passe, unfashionable
• مشابه: chic, de rigueur, modish, new, popular, smart, swell
- The bride wore her mother's wedding dress although the dress was no longer fashionable.
[ترجمه ترگمان]
عروس لباس عروسی مادرش را پوشیده بود، گرچه دیگر آن لباس مد روز نبود
[ترجمه گوگل]
عروس لباس عروسی مادرش را پوشید، گرچه لباس دیگر مد روز نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He doesn't care what he wears, but his brother likes to be fashionable.
[ترجمه یلدا ضیائی]
برای او مهم نیست چه بپوشد , ولی برادرش دوست دارد شیک پوش باشد
3|2 [ترجمه ترگمان] مهم نیست که چه لباسی میپوشد، اما برادرش دوست دارد مد روز باشد
[ترجمه گوگل] او اهمیتی نمی دهد که او چه می پوشد، اما برادرش دوست دارد مد روز باشد
[ترجمه شما] ترجمه ...
واژه fashionable در جمله های نمونه
1. a fashionable restaurant
رستوران شیک
2. the fashionable life of paris millionaires
زندگی مدپرستانهی میلیونرهای پاریس
3. garments that were fashionable in ghajar times
جامههایی که در زمان قاجار مرسوم بودند
4. short skirts are fashionable this winter
این زمستان دامن کوتاه مد است.
5. some of the fashionable ladies
برخی از خانمهای شیک پوش
6. a guru of the fashionable
رهبر مدپرستان
7. short hair has become fashionable again
موی کوتاه دوباره باب شده است.
8. Washed - out jeans were very fashionable at that time.
[ترجمه ترگمان]
در آن زمان شلوار جین گشاد شده بود
[ترجمه گوگل]
شلوار جین که در آن زمان بسیار شیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Such thinking is fashionable among right-wing politicians at the moment.
[ترجمه ترگمان]این تفکر در حال حاضر در میان سیاستمداران جناح راست مد شدهاست
[ترجمه گوگل]این تفکر در حال حاضر در میان سیاستمداران راستگرای مدرن است
[ت ...
مترادف fashionable
شیک (صفت)
smart , suave , scrumptious , snappy , trig , swell , swagger , chic , stylish , fashionable , finicky , dapper , dinky , finical , modish
متداول (صفت)
usual , ordinary , common , current , general , rife , popular , prevalent , fashionable , widespread
خوش لباس (صفت)
gash , fashionable , dressed in good taste , dressed with elegance , elegant in dress , well-dressed
شیک و مد (صفت)
elegant , fashionable , posh
مطابق مد روز (صفت)
elegant , stylish , fashionable , posh , new-fashioned
مد روز (صفت)
fashionable , voguish
معنی کلمه fashionable به انگلیسی
fashionable
• stylish, modish, trendy; accepted, conventional
• something that is fashionable is popular or approved of at a particular time.
fashionable area
• prestigious neighborhood, desirable area to live
fashionable را به اشتراک بگذارید
معنی یا پیشنهاد شما
واژه
نام شما
رایانامه
معنی یا پیشنهاد شما
|
توضیحات دیگر
کلمه : fashionable
املای فارسی : فشینبل
اشتباه تایپی : بشساهخدشذمث
عکس fashionable : در گوگل
آیا معنی
fashionable
مناسب بود ؟
( امتیاز : 94% )