موضوعات وبسایت : تبلیغات
سوالات ICDL
آموزش امنیت اینستاگرام

check به فارسی

check به فارسی

نویسنده : علی بجنوردی | زمان انتشار : 10 اسفند 1400 ساعت 14:13

آموزش امنیت اینستاگرام
سوالات ICDL

اسم ( noun )

• (1) تعریف: an assessment or search to make sure something is correct or in order.
مترادف: examination, inspection, test
مشابه: checkout, investigation, perusal, probe, scrutiny, trial


- The stage crew ran a check of the sound system before the concert started.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

پرسنل صحنه قبل از شروع کنسرت یک چک از سیستم صوتی را اجرا کردند


Gt.png[ترجمه گوگل]

خدمه مرحله قبل از شروع کنسرت، چک کردن سیستم صدا را کنترل کرد


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (2) تعریف: written instructions, usu. on a printed form, to a bank to pay money from an account.
مشابه: certificate, draft, scrip, voucher


- She decided to pay by check instead of by credit card.

Ut.png[ترجمه محمد مهدی]

او تصمیم گرفت به جای پرداخت با کارت اعتباری با چک پرداخت کند.


Tt.png[ترجمه ترگمان]

تصمیم گرفت به جای کارت اعتباری، چک را چک کند


Gt.png[ترجمه گوگل]

او تصمیم گرفت به جای کارت اعتباری با چک به پرداخت بپردازد


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (3) تعریف: a bill for food and drink at a bar or restaurant.
مترادف: chit, tab
مشابه: bill


- We were finished so I asked the waiter for the check.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

به این نتیجه رسیدیم که از پیشخدمت برای چک کردن سوال کردم


Gt.png[ترجمه گوگل]

ما تمام شدیم و از پیشخدمت برای چک خواسته شدم


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (4) تعریف: a design composed of squares, usu. of alternating colors, or one of the squares in such a design.
مترادف: square
مشابه: hound's-tooth check, plaid, tartan


- The sweater is red with black checks on the front.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

پلیور با چک سیاه در جلو قرمز است


Gt.png[ترجمه گوگل]

ژاکت با چکهای سیاه روی جلو قرمز است


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (5) تعریف: a sudden or abrupt halt.
مترادف: halt
مشابه: arrest, cessation, standstill, stay, stoppage


- A sudden check of the bus sent the passengers off their seats.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

یک کنترل ناگهانی اتوبوس مسافران را از جایگاه خود خارج کرد


Gt.png[ترجمه گوگل]

بررسی ناگهانی اتوبوس مسافران را از کرسی های خود خارج کرد


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (6) تعریف: something that restrains or limits.
مترادف: bridle, curb, damper, rein, restraint
مشابه: bit, boundary, brake, confines, constraint, control, damp, guidance, leash, limit, limitation, manacle, rebuff, restriction, trammel


- My doctor says I need to put a check on my salt intake.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

دکترم گفته باید intake رو چک کنم


Gt.png[ترجمه گوگل]

دکتر من می گوید من نیاز به بررسی مصرف نمک من دارم


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

- With no checks on its power, the dictatorship stripped away all civil rights.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

بدون چک کردن قدرت، دیکتاتوری تمام حقوق مدنی را از بین برد


Gt.png[ترجمه گوگل]

بدون نظارت بر قدرت، دیکتاتوری تمام حقوق مدنی را از بین برد


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (7) تعریف: in chess, the situation in which a king is at risk of being captured by an opponent's piece.


- With a move of my bishop, I put his king in check.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

با حرکتی از طرف اسقف، شاه را در حال بررسی قرار دادم


Gt.png[ترجمه گوگل]

با حرکت اسقف من، پادشاه خود را در چک گذاشتم


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

فعل گذرا ( transitive verb )


حالات: checks, checking, checked

• (1) تعریف: to look over in order to verify correctness; examine carefully.
مترادف: inspect, look over
مشابه: confirm, examine, investigate, overlook, probe, proof, scrutinize, test, verify


- I checked my test paper and made sure I answered every question as well as I could.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

من کاغذ تست رو چک کردم و مطمئن شدم که هر سوالی رو که می تونستم جواب بدم


Gt.png[ترجمه گوگل]

من مقاله تست خود را چک کردم و مطمئن شدم که من هر سوال و هرچیزی را می توانم پاسخ دادم


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (2) تعریف: to look at something in order to get some specific information about the state of something.


- I checked the turkey a few minutes ago, and it wasn't done yet.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

چند دقیقه پیش بوقلمون رو چک کردم و هنوز تموم نشده بود


Gt.png[ترجمه گوگل]

من چندین دقیقه پیش ترکیه را چک کردم و هنوز انجام نشده بود


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

- We checked the weather report before we left and decided to bring our umbrellas.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

قبل از رفتن گزارش هواشناسی را بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم umbrellas را بیاوریم


Gt.png[ترجمه گوگل]

قبل از خروج از گزارش آب و هوا ما تصمیم گرفتیم چترهای ما را برداریم


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

- Every morning, she checks how her stocks are performing.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

هر روز صبح، اون چک می کنه که چه جوری stocks اجرا می شه


Gt.png[ترجمه گوگل]

هر روز صبح، او چک می کند که سهام او چگونه انجام می شود


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

- Could you check if my glasses are in the car?

Tt.png[ترجمه ترگمان]

میشه ببینم عینکم تو ماشینه یا نه؟


Gt.png[ترجمه گوگل]

آیا می توانید عینک من را در ماشین چک کنید؟


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (3) تعریف: to put under someone's care temporarily.
مترادف: consign, entrust, hand over
مشابه: commend, commit, deliver, leave


- We'll have to check some of our bags at the ticket counter.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

باید چند تا از bags رو چک کنیم


Gt.png[ترجمه گوگل]

ما باید تعدادی از کیسه های ما را در مجله بلیط ببندیم


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

- The restaurant has a place to check our coats.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

رستوران جایی داره که کت هامون رو چک کنه


Gt.png[ترجمه گوگل]

رستوران برای جلب نظر ما کافی است


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (4) تعریف: to cause to halt suddenly.
مترادف: halt
متضاد: accelerate, release
مشابه: arrest, balk, brake, control, end, leash, nip, rein in, stall, stay, stem, stifle, stop, throttle


- She should have checked her dog when she saw the child coming.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

وقتی بچه رو دید باید سگش رو چک می‌کرد


Gt.png[ترجمه گوگل]

او باید سگ خود را هنگامی که کودک را دید می دید، چک کرده بود


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (5) تعریف: to put a verifying mark next to (often fol. by "off").
مشابه: cross off, mark, query


- Please check off every item as you go down the list.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

لطفا هر چیزی که تو لیست هست رو چک کن


Gt.png[ترجمه گوگل]

لطفا هر آیتمی را که لیست می کنید را بررسی کنید


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (6) تعریف: to mark with a checkerboard pattern.
مشابه: pattern


- The curtains are dyed with a solid color first and then checked.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

پرده‌ها اول بارنگ جامد رنگ می‌شوند و سپس بررسی می‌شوند


Gt.png[ترجمه گوگل]

پرده اول با رنگ جامد رنگ شده و سپس بررسی می شود


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (7) تعریف: in chess, to move one's piece so as to put (an opponent's king) under attack.


- I sacrificed my rook so that I could check her king on my next move.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

من rook را قربانی کردم تا بتوانم او را در حرکت بعدیم کنترل کنم


Gt.png[ترجمه گوگل]

من روح من را قربانی کرد تا بتوانم شاه را در حرکت بعدی خود بررسی کنم


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

فعل ناگذر ( intransitive verb )


عبارات: check in

• (1) تعریف: to look or make an inquiry for the purpose of obtaining information or verification (sometimes fol. by "on").
مترادف: inquire
مشابه: ask, investigate, probe, question, snoop


- He checked to see if anyone was coming before he backed out of the driveway.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

او چک کرد تا ببیند کسی قبل از اینکه از پارکینگ خارج شود، بیاید یا نه


Gt.png[ترجمه گوگل]

او چک کرد تا ببیند آیا کسی قبل از خروج از مسیر راهپیمایی پیش می آید


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

- I'll just check on the children to see if they're all right.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

به بچه‌ها نگاه می‌کنم تا ببینم حالشون خوبه یا نه


Gt.png[ترجمه گوگل]

من فقط بچه ها را بررسی می کنم تا ببینند آیا درست است


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

- Don't worry. The doctor will check on your wife's condition in the morning.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

نگران نباش دکتر فردا صبح وضعیت همسرتون رو بررسی می کنه


Gt.png[ترجمه گوگل]

نگران نباش دکتر وضعیت صبح روز همسرتان را بررسی خواهد کرد


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (2) تعریف: to turn out to be correct (often fol. by "out").
مترادف: add up, jibe
مشابه: accord, agree, concur, correspond, tally


- All the information the suspect gave the detective checked out.

Tt.png[ترجمه ترگمان]

تمام اطلاعاتی که مظنون به کارآگاه داده


Gt.png[ترجمه گوگل]

تمام اطلاعاتی که مظنون به کارگزار اخطار داد


Ut.png[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسیدEdit.png

• (3) تعریف: to suddenly stop.
مترادف: freeze, halt
متضاد: accelerate
مشابه: brake, break, end, stop


• (4) تعریف: in chess, to move a piece so as to put an opponent's king under attack.

حرف ندا ( interjection )


مشتقات: checkless (adj.)

• : تعریف: in chess, used to announce the fact that the king of one's opponent is under attack.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر