معنی experienced به فارسی
⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.94
1570
100
1
/ɪkˈspɪr.iː.ənst//ɪkˈspɪr.iː.ənst/معنی: با تجربه، ورزیده، اموختهمعانی دیگر: کار کشته، کارآزموده، کاردیده، کهنه کار، مجرب، سرد و گرم چشیدهبررسی کلمه experiencedصفت ( adjective )• : تعریف: wise or knowledgeable as a result of accumulating experience.• مترادف: education, practiced• متضاد: green, inexperienced, innocent, raw• مشابه: accomplished, adept, competent, expert, informed, knowledgeable, master, proficient, qualified, savvy, seasoned, skilled, sophisticated, wise, worldly-wiseواژه experienced در جمله های نمونه1. an experienced guide showed us around kermanیک راهنمای باتجربه کرمان را به ما نشان داد.2. an experienced manیک مرد باتجربه3. an experienced statesmanدولتمرد کهنه کار4....
تاریخ 12 اسفند 1399