1 بهتازگی الان، چند لحظه پیش
معادل ها در دیکشنری فارسی: تازه
مترادف و متضاد a moment ago only now very recently
1.I'm just leaving!
1. من الان دارم میروم!
2.I've just been on a trip to France.
2. من بهتازگی سفری به فرانسه داشتم.
3.Jim isn’t here. He just went out.
3. "جیم" اینجا نیست. او چند لحظه پیش رفت بیرون.
just about/going to do something
در شرف/نزدیک به انجام کاری
The water's just about to boil.
آب در شرف جوشآمدن است.
توضیح درباره قید just
قید just به معنای "بهتازگی" به موقعیت یا کاری اطلاق میشود که در لحظه حال یا چند لحظه پیش صورت گرفته باشد و هنگام صحبت کردن درباره آن، زمان زیادی از آن نگذشته باشد.