ترجمة suggested
1. suggest
[فعل گذرا]
1. پیشنهاد کردن
گذشته: suggested,
گذشته کامل: suggested,
مترادف:
advise
propose
recommend
1.
Hesuggested having themeetingathishouse.
1. او پیشنهاد کرد جلسه در خانه او انجام شود.
2.
I suggestthatweasksomeonefordirections.
2. من پیشنهاد میکنم که ما از کسی مسیر را بپرسیم.
3.
Liz suggestedthat I trytheshoponMillRoad.
3. "لیز" پیشنهاد کرد که من مغازه (واقع) در خیابان "میل رود" را امتحان کنم.
2. suggest
[فعل گذرا]
2. حاکی بودن از
خبر دادن از
گذشته: suggested,
گذشته کامل: suggested,
مترادف:
convey
express
hint
indicate
1.
Somethingaboutwhathesaidsuggestedthathe wasn't happy.
1. حرفی که او زد چیزی داشت که خبر داد او...
تاریخ 28 اردیبهشت 1398