⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید. |
94 1535 100 1
معنی: پر سر و صدا، شلوغ، پر صدا، پر اشوب، پر هیاهو، پرجنجال، پر همهمه
معانی دیگر: پرقیل و قال، پرخروش، جلف، توجه انگیز، صدادار (در برابر: بی صدا)
بررسی کلمه noisy
صفت ( adjective )
حالات: noisier, noisiest
مشتقات: noisily (adv.), noisiness (n.)
• (1) تعریف: making a lot of noise.
• مترادف: clamorous, loud
• متضاد: mute, noiseless, quiet, silent, still
• مشابه: rackety
- The children were noisy as they played their game in the kitchen.
[ترجمه ترگمان]
بچهها در حالی که بازی خود را در آشپزخانه بازی میکردند، پر سر و صدا بودند
[ترجمه گوگل]
بچه ها در حالی که بازی می کردند در آشپزخانه بازی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They have a big, noisy dog that's always barking at night.
[ترجمه Zahra]
آنها یک سگ بزرگ و پر سرو صدا دارند ک همیشه در شب پارس میکند...
7|1
[ترجمه ترگمان]
آنها یک سگ بزرگ و پر سر و صدا دارند که همیشه در شب پارس میکنند
[ترجمه گوگل]
آنها یک سگ بزرگ و پر سر و صدا که همیشه در شب لرزیدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید • (2) تعریف: full of o ...
واژه noisy در جمله های نمونه
1. a noisy city
شهر پر هیاهو
2. a noisy engine
موتور پر صدا
3. a noisy sweater
پیراهن پشمی جلف
4. my neighbor's noisy party
مهمانی پر سروصدای همسایهی من
5. she has two noisy and disobedient boys
او دو پسر پر سر و صدا و نافرمان دارد.
6. the smelly and noisy exhalations of the locomotive
گازهای خروجی بدبو و پر سروصدای لوکوموتیو
7. the students' merrymaking was noisy and disorganized
شادی و پایکوبی دانشجویان پر سر و صدا و بهم ریخته بود.
8. the ride in the motor boat was bumpy and noisy
سواری در قایق موتوری پرتکان و پر صدا بود.
9. Most of the children were noisy and boisterous.
[ترجمه ترگمان]
بیشتر بچهها پر سر و صدا و پر سر و صدا بودند
[ترجمه گوگل]
اکثر کودکان پر سر و صدا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Brash noisy journalists were crowding around the ambassador.
[ترجمه ترگمان]خبرنگاران پر سر و صدا در اطراف سفیر جمع شدهبودند
[ترجمه گوگل ...
مترادف noisy
پر سر و صدا (صفت)
loud , tumultuous , blatant , obstreperous , noisy , piercing , deafening , unquiet , clamorous , vociferous , earsplitting , uproarious
شلوغ (صفت)
tumultuous , busy , disorderly , messy , noisy , unquiet , chock-a-block
پر صدا (صفت)
loud , orotund , noisy , full-mouthed , sonorous , plangent , uproarious
پر اشوب (صفت)
stormy , tumultuous , noisy , squally , pell-mell , hurly-burly , tumultuary
پر هیاهو (صفت)
loud , rackety , obstreperous , noisy , rampageous
پرجنجال (صفت)
noisy , scandalous
پر همهمه (صفت)
tumultuous , noisy , uproarious
معنی عبارات مرتبط با noisy به فارسی
معنی کلمه noisy به انگلیسی
noisy
• loud; bustling; clamorous
• someone or something that is noisy makes a lot of loud or unpleasant noise.
• a place that is noisy is full of loud or unpleasant noise.
noisy person
• one who creates a lot of noise, boisterous person, loud person
noisy را به اشتراک بگذارید
معنی یا پیشنهاد شما
واژه
نام شما
رایانامه
معنی یا پیشنهاد شما
|
توضیحات دیگر
کلمه : noisy
املای فارسی : نیسی
اشتباه تایپی : دخهسغ
عکس noisy : در گوگل
آیا معنی
noisy
مناسب بود ؟
( امتیاز : 94% )